نویسنده‌: صلاح‌الدین بهرامی

اشاره؛ نوشتار حاضر در صدد است با ایضاحی بر مفهوم علوم انسانی، اسلوبی برای ارزیابی نگرش سنتی در باب «زن» ارائه دهد که اسلوب کار در حوزه زنان و هم دیگر حوزه‌‌های نظری و البته کارکردی- اجتماعی بدست داده باشد. این کار مهر تأییدی است بر برخورد سنتی با زن؛ از آنجا که در سنت می‌زید و هم از آنجا که چرخ‌‌های جامعه در گودال مدرن نیفتاده است.
کلمات کلیدی؛ علوم انسانی، زن، نگاه سنتی، اسلوب کار نظری، پویایی جامعه.
به‌جای مقدمه؛ مخاطب این مجال آن هنگام مدرک محتوای آن است که موقعیت مفهومی ذهنش را با آن همسو کند، از آنروست که به ناچار به نشانه یابی مفاهیم کلیدی این کوته‌نوشت خواهم پرداخت؛
1. علوم انسانی؛ نگارنده این سطور بر آن است آنچه که در مورد علوم انسانی برای این نوشته کمک حال است، سیر تاریخی و سوی روشی آن است بعبارتی دیگر مجموعه‌ای از «شیوه»‌‌های مختلف برای بررسی موضوعات مختلف- که الزاماً از طریق علوم تجربی بلا موضوع‌اند- تا رسیدن به نتایج نسبی زمان- مکانی (فرهنگی) منتهی می‌شود.
2. زن؛ حصر می‌شود در زنانی که در جوامع سنتی می‌زیند.
3. نگاه سنتی؛ نگاهی فاقد پرسشگری و دغدغه علمی که بر مبنای سود و نفع عمومی شکل گرفته و ریشه در اسطوره و دین دارد.
4. اسلوب کار نظری؛ ارائه چهار چوبی برای نظریه‌پردازی.
5. پویایی جامعه؛ سیر تاریخی یک جامعه که آنرا از موقعیتی معرفتی و یا گفتمانی حاکم به موقعیتی معرفتی یا گفتمانی دیگر منتقل می‌کند. مدخل بحث آنچه در مطالعه آثار و احوال جهان خودنمایی می‌کند گذر از چهار موقعیت معرفتی است که در عرصه ذهن انسان رو داده است؛ آدمی ابتدا دغدغه خدایان دارد و قصه‌‌هایی می‌گوید که خدایان در آن یک یا چند نقش بر عهده دارند. این مرحله از تاریخ معرفتی بشر را اسطوره می‌نامند. عصر اسطوره که با فن جادو همراه است بشر به قدرت فراگیر ذهن و اندیشه معتقد بوده و نام دیگر آن عصر زنده بینی است چه؛ زندگی خود را در طبیعت فرافکنی[1] کرده تا از طریق ان خود را بشناسد از اینروست که همه چیز را زنده می‌بیند. در عصر اسطوره موضوع شناخت، خود است و ابزار شناخت فرافکنی و با مفاهیمی همچون توتم و تابو مرتبط می‌شود که توضیحشان نه مرتبط است و نه در حوصله بحث. دوره دوم، دین. دین دومین عصر معرفتی بشر است که در آن معنویت ( متعالی بودن) نه موضوع شناخت که موضوع حصول است و ابزار شناخت خودداری (تقوا) است. هویت معرفتی این دوره بر اساس اتوریته (اقتدار) شکل می‌گیرد یعنی کلامی درست تلقی می‌شود؛ چون کلام خدا و رسول است و کلامی غلط می‌نماید چون خدا و رسول از آن نهی کرده اند. در این عرصه «محوریت» به ناقل این معنویت وارد می‌شود. دوره سوم، فلسفه.
همانگونه که از آغاز فلسفه پیداست کلیات، آغازگر و تداوم دهنده آن است. جهان از چیست؟ این اولین سؤال فلسفی است که تالس پرسید. موضوع فلسفه کلیات است و ابزار آن عقل؛ حال از قیاس و استقراء گرفته تا نظری و عملی همه را شامل می‌شود. دوره چهارم، علم. دوره علم دوره تواضع انسان است که موضوع را از خدا و جهان و انسان به اتم تقلیل می‌دهد، بجای فهم کائنات به فوتونی دل می‌بندد و ذره‌ای (موجی) از نور. علم بر دوشاخه مقسم است که خود بر شاخه‌‌هایی تخصصی تر بخش پذیرند؛ علوم انسانی و علوم تجربی. در این عرصه است که انسان مدرن به فکر روش می‌افتد و هر علمی را با روش، موضوع و غایتی خاص از دیگری متمایز می‌کند. انسان می‌فهمد که علم (دانایی)[2] از راه مشاهده شکل می‌گیرد پس مشاهده گر خوبی می‌شود برای پردازش داده‌‌های حاصل از مشاهده شیوه‌‌های مختلف بکار می‌بندد و روش علوم را کشف می‌کند و نتیجتاً استنتاج خود را در زندگی بکار می‌بندد تا جامعه مدرن را بنا نهد. حال این سرنوشتی است که جوامع طی می‌کنند تا مدرن شوند و هر جامعه‌ای می‌تواند در یکی از این عصرهای طلایی معرفت بشری درجا بزند و باز هم زندگیش پیش برود اما دیگر مدرن نیست. مدرنیته؛ نواندیشی، مدرنیزاسیون؛ نوسازی و مدرنیسم؛ جریان نوگرایی است. این جریان قبایی نیست که بتوان به تن هر ملتی دوخت بلکه مجسمه‌ای است که در پویایی جامعه از تراش خوردن در مسیرش ساخته شده است و دیگر کاری به خوب و بد بودنش ندارم چون هم در نظر من این حکم اخلاقی در این موضوع، بلا موضوع است و هم بحث ما بر سر آن نیست. حال جامعه ما و منظورم اختصاصاً جوانرودی است که در آن می‌زیم و برای آن می‌نویسم خود را دخترکی فرض کرده که هر قبایی را به تنش می‌دوزند. قبای فمنیسم به تن این جامعه سنگینی می‌کند. این شهر من با تمام نقص و ناهنجاری‌‌هایش هنوز به آستانه بحث از حقوق زن نرسیده است. نه، متهمم نکنید ! اما این آمپولی است که بیشتر از آنکه قوت دهد، فلج می‌کند. فمنیسم محصول جامعه‌ای است که در آن ابتدائاً انسان و به تبع آن، زن و مرد، کار و زندگی، عشق و س.ک.س و عقل و دین تعریفی هماهنگ با کارکرد خاص خود در جامعه دارند که در آن فمنیسم نه تنها محصول که حتی ضرورت هم هست. اما در جامعه‌ای که زن کالایی است خریداری شده از والدینش که حتی می‌توان او را از خودش هم با مقداری طلا خرید؛ فمنیسم یک واکنش نوروتیک در جهت انکار است؛ انکار وضعیتی که زن را در جامعه ما تعریف می‌کند. یک زن را، یک مرد را، یک نژاد را، یک دین را و... وضعیتی که در جامعه دارد و نقشی را که در آن بازی می‌کند تعریف می‌نماید. حقوق و تعاریف از آسمان که نمی‌آیند، «هرکس به اندازه خودش» سهم می‌برد. این نوع برخورد به اصطلاح مدرن با زن انکار و منحل کردن مسئله است نه حل آن. جامعه ما هنوز در مرحله اتوریته «موقوف» و متوقف است. از این کاسه همین بیرون می‌آید و نمی‌توان با تغییر نام، یک ننگ را پوشاند. آنچه بعنوان اسلوبی برای کار نظری مطرح است مشاهده می‌باشد که مقدم بر هر نظریه پردازی و در مانی است و این یعنی فهمیدن آنجایی که هستیم؛ ما در تختخوابیم و ضرورت تختخواب، لباس خواب است. وضعیت زن در جامعه ما وضعی مطلوب است چرا که مطلوبیت، وضعیت این جامعه است.
برای تغییر باید بستر تغییر کند و اگر بستر تغییر کرد دیگر تغییر بلا موضوع می‌شود و این یعنی پراگماتیست بودن و جهیدن در عرصه عمل و فهم ظرفیت‌‌های تغییر بستری که در آن زیسته‌ایم. احکامی را که در این جامعه بر زن مترتب است به صورت موردی بررسی نخواهم کرد تا هم به لای قبای کسی بر نخورد و از هم از تطویل کلام جلوگیری کنم. اما بصورت کلی؛ در جامعه‌ای که زن خود را در «اختیار» مرد قرار می‌دهد تا او خرجش را بدهد و با این کار هم تمنای جنسی – که رکن مهم وضعیت روانی خود، شریک جنسی و کودکش می‌باشد – را نابود می‌کند و هم از مهم ترین چرخ پویای جامعه عقب می‌ماند تا قهقرای خاموش النگوهایش، چه تعریفی از زن انتظار می‌رود؟ بر حسب این تعریف چه حقوقی در نظر گرفته می‌شود؟ مبنای این حقوق و این تعریف همین وضعیتی است که زن در آن قرار گرفته است. پس بجای تزریق تعریف و حقوق به زن و تغییر این تعریف و این حقوق باید در مورد وضع موجود از حیث واقع سخن گفت. این آن چیزی است که باید فهمیده شود؛ زن یک سلطه نهادینه شده است و این مطلوب است چه «در جامعه‌ای که تمنا می‌میرد سادیسم می‌زاید»[3] و ساد[4] تنها به لذت خود می‌اندیشد چرا که اگر «دیگری» هم لذت برد از لذت تو می‌کاهد و به خودش بیشتر از تو بها می‌دهد. این وضعیت از فاعل، مفعول و از آن بدتر منفعل می‌سازد.
منابعی که از آنها وامدارم:
1. تاریخ جامع ادیان جان بایر ناس
2. تعدادی از شماره‌‌های مجله‌ی توقیف‌شده‌ی کیان
3. توتم و تابو زیگموند فروید
4. آیا باید ساد را بسوزانیم؟ سیمون دوبوار
5. زن و سکس در تاریخ سیامک ستوده
6. جهان اسطوره‌شناسی ترجمه جلال ستاری
7. http://fa.wikipedia.org
پانوشت‌ها:
1. فرافکنی مبحثی است در روان‌شناسی که اول بار زیگموند فروید آن را مطرح کرد. فرافکنی یعنی نسبت دادن ناآگاهانه اعمال، عیب‌ها و امیال ناپسند خود به دیگران که در واقع ساز و کاری دفاعی به شمار می‏آید.
2. ‎ Knowledge
3. برای توضیح بیشتر این جمله می‌بایستی خاطر نشان کنم هرگاه تمنای جنسی که در آن فرد خود را جای شریک جنسی خود می‌گذارد و بالعکس، از یکی از طرفین ساقط شود سکس بصورت پدیده‌ای مرده و نارسیستی (خود شیفته) عمل می‌کند و چون طرف رکن اصلی ارضای جنسی (سکنای روانی) را از دست داده است دست به خشونت جنسی می‌برد و شریک خود را فقط کالایی به حساب می‌آورد که باید به او خدمت برساند. در نتیجه فقط به فکر خود و لذت جنسی خود است که در واقع در آن بی بهره شده است و بی بهره می‌ماند.
4. مارکی آلفونس فرانسوا دوساد (به فرانسوی:‎Donatien Alphonse François marquis de Sade ‏) (زاده: ۱۲ ژوئن سال ۱۷۴۰؛ درگذشته: ۱ دسامبر سال ۱۸۱۴ در پاریس) نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. او از خانواده‌ای اشرافی بود. در ۱۴ سالگی وارد مدرسه ارتشی شد که فرزندان خانواده‌های اشراف در این مدرسه ثبت نام می‌کردند. در ۱۷ سالگی در جنگ علیه پروس شرکت کرد. در سال ۱۷۶۳ درجه سروان گرفت. او با بازیگران تئاتر رابطه داشت و پدرش برای پایان دادن به این قضیه او را وادار به ازدواج کرد. ساد فراز و نشیب‌های زیادی را گذراند. چندین بار به اتهام زنا به زندان رفت و دو بار از اعدام با گیوتین نجات یافت. او در حالی که ۳۰ سال از زندگی اش را در زندان گذرانده بود در ۱ دسامبر سال ۱۸۱۴ در سن ۷۴ سالگی درگذشت. ساد کتاب‌های زیادی نوشت که کتاب ژوستین (رمان) از آثار معروف اوست. کلمه سادیسم از نام این نویسنده گرفته شده ‌است. فلسفه ساد در داشتن روابط آزاد جنسی و میل به آزار جنسی ست. این دیدگاه در زمان او در فرانسه بسیار مورد انتقاد واقع شد. سخن گفتن در باره ساد نیاز به پژوهش بیشتر دارد تا این که بگوییم او زنا را بر پاکدامنی ترجیح می‌داد. برای رسیدن به این منظور باید به سده‌ی هجدهم برگردیم. در آن زمان بازگشت به طبیعت و گریز از قراردادهای اجتماعی، گونه‌ای نحله‌ی فلسفی بود که این تمایل را در ژان ژاک روسو به گونه‌ای ملایم و در مارکی دو ساد به گونه‌ی افراطی نمود می‌یابد. ساد برای درهم شکستن مذهب به عفت و پاکدامنی یورش می‌آورد که تجلی آن را در کتاب فلسفه در اتاق خواب که در سال ۱۷۹۵ نوشته شد آشکار می‌بینیم. او با عشق به ستیز بر می‌خیزد تا هرگونه وابستگی و میثاق را درهم شکسته باشد. او میل جنسی را فراتر از عشق می‌داند.